با سامان کریم چه میتوان گفت؟  

برای نوشته اخیر سامان کریم در جواب نوشته ام عمیقا متاسف شدم، قبل از هر چیز و هر کس برای خودش. علیرغم سیاست جانبدار او در دفاع از جمع انحلال طلب و شخص کورش مدرسی، هنوز فکر نمیکردم، این درجه سنت و روش سبک و به زعم خودش "تحقیر" طرف مقابل در بحث و پلمیک و این درجه بی تحملی و کم ظرفیتی در شنیدن نقد یک فعال کمونیست آشنایش را از خود نشان دهد. من و سامان کریم بیش از دو دهه به عنوان فعال جنبش کمونیسم کارگری با هم آشنایی و رفاقت و نزدیکی داشتیم. به دلیل اینکه هر دو در یک شهر زندگی میکنیم، امکان ارتباط و همفکری و دیالوگ فراوان داشتیم. بسیاری موقع چه در ظرفیت فردی و چه به نمایندگی از احزابمان کار مشترک با هم انجام دادیم. به دنبال کودتای جمع انحلال طلب درون حزب حکمتیست متاسفانه من و سامان کریم به لحاظ سیاسی و عملی از هم دور افتادیم. متاسفانه سامان کریم چه آن زمان که عنوان دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری عراق را با خود داشت و چه اکنون به عنوان عضو دفتر سیاسی آن حزب، جانبدار در کنار جمع انحلال طلب به رهبری کورش مدرسی ایستاد و به سهم خود و در مقاطع مختلف زیر بغل آنها را گرفت. اخیرا پیوستن رفقای متشکل در حزب سابق اتحاد کمونیسم کارگری را به حزب ما بهانه کرد، تا جانبداری و ارادت خود را در بارگاه جمع انحلال طلب و کورش مدرسی تکرار کند. سامان کریم، در آن نوشته یک کلمه استدلال نکرد، مثلا با پیوستن حزب سابق اتحاد کمونیسم کارگری، کدام سیاست و تاکتیک و سنت کمونیستی لطمه خورده و یا تغییر میکند. هدف او زیر بغل گرفتن و دلداری دادن جمع انحلال طلب و کورش مدرسی بود و ربطی به حقیقت نداشت.
کودتای جمع انحلال طلب درون حزب حکمتیست و نتیجه تخریب تحزب کمونیستی عوارضش تنها لطمه ای در سطح حزب حکمتیست نبود، بلکه دامن کل جنبش کمونیسم کارگری را گرفت و به طور مشخص مناسبات بین حزب حکمتیست و هر دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان را به تخریب کشاند. این هدفی بود که کورش مدرسی در منشور کودتایش به نام "حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد" آنجا که تلویحا به این دو حزب اعلام کرده بود "میانجیگری نکنند و امکان سازش و مذاکره نیست" اعلام کرده بود. قصد من اینجا ارزیابی از سیاست آن دو حزب در برخورد به اتفاقات یک سال گذشته مربوط به حزب حکمتیست نیست. رهبری حزب ما طی نامه ای به رهبری هر دو حزب اعلام کرده جدل و بحث بیرونی در این مورد با رهبری دو حزب در اولویتش نیست و من هم به این سیاست پایبندم.
به جوابیه اخیر سامان کریم برگردیم. نوشته اخیر محتوای سیاسی ندارد و آنچه من را وادار کرده که هنوز جوابی به او بدهم، دو مسئله است. 1- زبان تحقیر او 2- طرز فکر کیش شخصیتی او
1- عنوان مطلب و مقدمه نوشته اخیر سامان کریم، برگرفته از مثالهای عامیانه و روستایی صدها سال قبل در کردستان، ظاهرا به منظور تحقیر نوشته من است. این تلاش ناموفق است و اگر کسی یک ذره شعور خوانندگان این مطالب را دست کم نگیرد، حتی با احترام و اعتبار خود چنین بازی نمیکند. قطعا من مقابله به مثال نمیکنم و میگویم سامان جان! دنیای امروز، دنیای شهری تر و پلمیک و دیالوگ مردم عادی جامعه هم استانداردها ی بالاتری دارد. آخر ناسلامتی کمونیستها قرار بود در هر زمینه ای پیشکسوت و عنصر پیشرو باشیم؟! . این چه فرهنگ و سنتی است که به آن پناه بردی؟ چرا شعور خوانندگان مطلبت را دست کم گرفتی؟ چرا فکر نکردی خوانندگانت شاید متوجه مثالهای عامیانه روستایی صدها سال قبل نشوند؟ قرار بود برای پرولتر صنعتی بنویسیم؟ مهمتر چرا تصمیم گرفتی زبان تحقیر را انتخاب کنی؟ مشکل چییه؟ چرا نمیتوانی جواب بحث سیاسیم را با استدلال هر چند تند سیاسی بدهی؟ چرا چنین بی تحمل و پرخاشگر ظاهر شدی، چرا برایت سخت است، نوشته شما را نقد کردم. چون همطراز تشکیلاتی و مقام مشابه تشکیلاتی نداریم؟ به نظرم میتوانستی به زعم خودت صریحترین و قاطعترین استدلال سیاسی را انتخاب کنی، ایرادی نداشت. سنت تحقیر و کم ظرفیتی سیاسی و بی تحملی سیاسی و پرخاشگری را برای چهره های شاخص آن امثال بهرام و کورش مدرسی که متاسفانه برای دوره ای وارد مناسبات حزبی ما کردند، جا بگذار. من از نقد سیاسی و مستدل و امانتدارانه استقبال کرده و میکنم و تا آنجا که در توانم باشد، خود نیز چنین خواهم کرد. زبان تحقیر نوشته شما شایسته دیالوگ کمونیستها نیست. این روش را ادامه نده و بحث و استدلال بکن.
2- در نوشته اول و در همین نوشته طرز فکر کیش شخصیتی در سیستم فکری و سیاسی سامان کریم به شکل آزار دهنده ای خود را نشان میدهد. سامان درست مثل جمع انحلال طلب از کورش مدرسی کیش شخصیت ساختند، حول آن "خط قرمز" کشیدند. حزب حکمتیست را به عنوان "ملک شخصی" او به ثبت رساندند. سئوالم اینست این طرز فکر به مارکسیسم و کمونیسم چه مربوط؟ در احزابی سیاسی اجتماعی نه در فرقه های مذهبی و یا سکتهای کیش شخصیتی چپ و یا راست از کی تا بحال معمول بوده سرنوشت یک حزب سیاسی را به افت و خیز یک فرد سیاسی گره بزنند. اساس مشکل با جمع انحلال طلب در حزب حکمتیست این بود. در شرایطی که کورش مدرسی از مقطع کنگره چهارم حزب حکمتیست نه تنها در رهبری بلکه در هیچ ساختار سازمانی حزب حکمتیست باقی نماند، در شرایطی که واضح و روشن دو هفته بعد از کنگره چهارم با نوشته "نقطه سر خط" واقعا شیپور آغاز خط جدید خود را نواخت و به دنبال در سمینارش تحت عنوان "تحزب کمونیستی طبقه کارگر" بحث ایجاد "حزب جدید" را مطرح کرد و از آن دوره علنی تر و شفافتر از هر دوره هرچه را گفت آشکارا با سیاستهای جاافتاده و شناخته شده کمونیسم کارگری در تفاوت بود، جمع حواریونش در این توهم بودند، به عنوان "رهبر معنوی" حزب ، سیاستهای او جاری شود. واقعیت اینست رهبری منتخب حزبی و اکثریت کمیته مرکزی منتحب کنگره از پلنوم 19 تا 22 به این سیاست هواداران کورش مدرسی و تقلاهای کار شکنانه خود او از بیرون کمیته مرکزی جواب نه گفتند و دستشان درد نکند، به قول منصور حکمت ثابت کردند، این حزب سیاسی است و حزب افراد و محافل نیست. در این زمینه شاید نقل قول زیر از نوشته خداحافظ رفیق منصور حکمت به پیشبرد بحث کمک کند.
"رفقا، اکنون يک دوره پرهيجان ده روزه به پايان ميرسد. از اين ده روز چگونه بيرون آمده‌ايم؟
در يک جمله، بنظر من حزب خود را اثبات کرد. اين حزب اشخاص نيست، حزب کلمات قصار نيست، حزب محافل نيست. حزب سکوتهاى پرمعنا و شعارهاى بى معنا نيست. اين يک حزب سياسى است. برنامه دارد، اساسنامه دارد، رهبرى انتخابى دارد، مصوبات روشن دارد، حزب انسانهاى صاحب هويتى است که نه ميتوان برايشان پرونده ساخت و نه وجودشان را انکار کرد. حزبى است که روز به روز، همانطور که شايسته يک حزب مدرن کمونيستى کارگرى است، فعل و انفعالاتش، اقداماتش، حياتش، باز و شفاف جلوى چشم جامعه گرفته ميشود. کانديداهاى کنگره‌اش را در نشريات کثير الانتشار اعلام ميکنند. هر عضوش بنام خود کل جامعه را مخاطب قرار ميدهد. حزبى است که خود آگاهى و سيماى نظرى کمونيستى‌اش را نه اعلام وفادارى‌هاى عرفانى، بلکه مبارزات فکرى مارکسيستى عميق در طى دو دهه شکل داده است. نسلى از انسانهاى واقعى که براى تغيير جامعه در يک انقلاب واقعى جنگيدند و ضربه خوردند، آرمانهاى خود و درسهايى را که به بهاى گزاف آموخته‌اند به اين حزب آورده‌اند. نسلى از انسانهاى روشن‌بين که آزادى و برابرى و رفاه را حق مردم ايران و جهان ميدانند در اين حزب متشکل شده‌اند. اين حزب را از صحنه محو کنيد تا ببينيد کدام پرچم‌ها سقوط ميکنند، و دنياى سياست در ايران به ميدان تاخت و تاز کدام ايده‌ها و کدام طبقات تبديل ميشود. اين حزبى است که پاسخ آزاديخواهانه و برابرى طلبانه طبقه کارگر را، از لغو کار مزدى تا اضمحلال دولت، از سى ساعت کار تا لغو مجازات اعدام، پيش چشمان جامعه گرفته است. حزبى است که عزم کرده است در جنگ بر سر سرنوشت جامعه، حضور مستقل کارگر را تضمين کند.
جاى تعجب بود اگر جدايى داوطلبانه ٥ رفيق کميته مرکزى، خللى در کار اين حزب وارد ميکرد. وقتى براى رفقا نوشتم که از جدايى رفقا متاسفيم، اما حزب سرجايش است و با اين واقعه تکان نميخورد، تبليغات نميکردم، حقيقت را ميگفتم. من اين حزب را ميشناسم. من ستونهاى معنوى، سياسى و انسانى اين حزب را ميشناسم. بار اول نيست که دستکم‌مان ميگيرند، بار اول نيست که اشتباه ميکنند. شکست چيزى نيست که کسى به اين حزب "اعلام" کند، بلکه واقعه‌اى است که ارتجاع در جامعه بايد بزور به ما تحميل کند.
اين واقعه تماما زيان نبوده است. راستش بنظر من ميتوانيم آن را به نقطه قدرتى مهم در سير تکوين حزب‌مان بدل کنيم. ما از اين ماجرا آموختيم. آموختيم که هر چه حزب ما سياسى‌تر، بازتر و مدرن‌تر باشد، بهتر از خود دفاع ميکند. آموختيم وفادارى عرفانى و توکل محفلى به اشخاص جايى در يک حزب کارگرى ندارد. زيانبار است. آموختيم که در پس‌ِ سکوت، همه چيز ميتواند لانه کرده باشد، اما هر برنامه و قطعنامه و مصوبه و راى يک سنگر غير قابل عبور در مقابل فرصت طلبى و بى‌پرنسيپى ميسازد. آموختيم که حزب را نميتوان فرض گرفت، بايد از آن دفاع کرد. اين واقعه رفقا را به ميدان کشيد تا از سازمانشان، از اتحادى که براى انقلاب کارگرى و کمونيستى و دفاع از حقوق انسانها ميان خود برقرار کرده‌اند در مقابل آيه‌هاى ياس و استفهامات عرفانى و هيجانات روحى اين و آن پاسدارى کنند. و کسى که يکبار براى چيزى جنگيده باشد، تا ابد صاحب آن ميشود."
خدا حافظ رفیق / منصور حکمت
این بحث منصور حکمت در زمینه مردود اعلام کردن شخصیت محوری در حزب گویا است. امیدوارم سامان کریم از پاشنه آشیل کیش شخصیتی خود را نجات دهد . به جنبه دیگری از بحث او بپردازیم.
سامان کریم نام تعدادی از رهبران و شخصیت های تاثیر گزار در جنبشهای گوناگون را ردیف میکند تا خوانند را متقاعد کند صدور شناسنامه حزب حکمتیست بنام کورش مدرسی ثبت شده است؟! در مطلب قبلی "شاه کار سامان کریم" بروشنی غیره مارکسیستی بودن و عشیرگری و عقب ماندگی این گشاده دستی در بخشش را نقد کردم. اما انگار او بجای تعمق بیشتر عصبانی شده تصویر عامیانه تری را برای متقاعد کردن مخاطبینش آورده است. تصویر او شبیه به این است بگوئی انسان اگر روزی متولد میشود تا روزی هم میمیرد، یکدست و صراط مستقیم را طی میکند و مقدس و خدشه ناپذیر. این کشیدن عکس مار است. تصویر سامان کریم از نقش شخصیت، کیش شخصیت است تا نقش تاریخی شخصیت. امروز کسی با نگرش کمونیسم کارگری استالین را در امتداد تاریخ بلشویکها نمیداند، همانطور که عبدلله مهتدی هم در ادامه اهداف کومه له شناخته نمیشود، این حکم هیچ چیزی جامد نیست نمیتوان در مورد هر شخصیتی صادق باشد و مانند سامان کریم بزر و بخشش و حکم صادر کرد . تاریخ مبارزاتی شخصیتهای زیادی به هم پیوسته نیست، عبدلله مهتدی، ایرج آذرین، رضا مقدم و خیلی های دیگر که احتیاجی به اسم آوردن نیست شاید هم هیچ کدام از آنها خودشان هم مقصر نیستند، افق سیاسی، اجتماعی و جنبشی شان عوض شد. در نتیجه تاریخ فعالیت سیاسی شان هم، به هم پیوسته نیست و منصفانه هم نیست وقتی افق و آرمان سیاسی- اجتماعی شخصیتی عوض میشود تاریخ جامد بخورد، جامعه داده شود. کورش مدرسی هم همین سرنوشت را دارد، او افقش سیاسی- اجتماعی و جنبشی اش را عوض کرده است او در مبانی تشکیل حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست "تغییر ریل" داده است. جهت تشخیص این واقعیت به گوشه ای از نگرانی منصور حکمت در موخره مبانی تشکیل حزب کمونیست کارگری توجه کنی و آن را با دیدگاه های کنونی کورش مدرسی مقایسه کنید تا برایتان روشن شود ما نه دنبال شخصیت شکنی کورش هستیم و نه آرزو میکردیم کورش مدرسی افقش را عوض کند!
"- 2 لازم است خود ما بعنوان يک حزب و مجموعه اى از فعالين کمونيست، حزب مارکسيست ترى از آنچه امروز هستيم باشيم. بنظر من بافت عمومى ما از بالا تا پائين، در قياس با انتظارات و نيازهاى مبارزه و نه در مقايسه با جريانات ديگر چپ که از همين سطح هم برخوردار نيستند، کم مارکسيست است. يک تفاوت اساسى که در طول هفت هشت سال گذشته بخشا تحت تاثير شرايط عينى و بخشا بخاطر مباحثات کمونيسم کارگرى ايجاد شده است اينست که تيپ نمونه وار فعال حزب ما کسى است درگير در جنبش کارگرى و کاملا متفاوت با تيپ فعاليت چپ راديکال. اين دستاورد برگشت پذير نيست. اما قابل تبديل به وضعيت نامطلوب ديگرى هست. اگر ما به اندازه کافى مارکسيست نباشيم و هر فعال حزب کمونيست کارگرى يک فرد مسلط به نگرش انتقادى مارکسيستى به جامعه نباشد که به قطب فکرى در محيط فعاليت خود تبديل ميشود، گرايشات غير سوسياليستى ريشه دار در جنبش کارگرى نيرويى را که ما امروز در اين جنبش فعال ميکنيم را خواهند بلعيد. اگر مارکسيست نباشيم، اگر جريانى نباشيم که فعالين آن عميقا به يک آلترناتيو وسيع تر و يک نقد بنيادى تر از جامعه معتقد و مسلط هستند، آنوقت کار ما در درون طبقه کارگر جز کادر تربيت کردن براى جناح چپ جنبش اتحاديهاى به چيزى منجر نميشود. فى الواقع شواهدى از اين روند را هم اکنون ميشود ديد. اين يک روش جنبش اتحاديه اى است که کارگر سوسياليست پرشور را از جنبش کمونيستى بگيرد، مهار کند و گوشه اى از فعاليت خود را روى دوشش بگذارد و تمام آرمانها و اعتقادات راديکال تر او را جايى بايگانى کند. اگر ما نسبت به هويت کمونيستى خود در جنبش کارگرى حساس نباشيم. اگر به بردن ديدگاه خود در اين جنبش مصر نباشيم، آنوقت جنبش اتحاديه اى فعالين ما را ميبلعد و هضم ميکند. همين امروز ما اينجا و آنجا بايد جواب کسانى را بدهيم که به يمن وجود همين جريان کمونيسم کارگرى و مباحثات چندين ساله اش در جنبش کارگرى فعال شدهاند و حال امروز از موضع اتحاديه با خود ما برخورد ميکنند، تحزب کمونيستى از چشمشان افتاده است و حواسشان نيست که در غياب کمونيسم، در غياب يک نگرش مارکسيستى و يک تعلق سياسى جدى به يک جريان حزبى کمونيستى، در بهترين حالت به يکى ديگر از رهبران محلى فلان اتحاديه تبديل ميشوند که ٩٠ درصد اوقاتش را بايد به آرام کردن کارگران و سرکار فرستادنشان بگذراند. کمونيسم کارگرى و حزب کمونيستى کارگرى مستلزم وجود يک نگرش پخته و عميق مارکسيستى به دنيا و توانايى جدى براى متحول کردن ذهنيت کارگران است. بدون اين، سنتهاى ريشه دار غير سوسياليستى در جنبش کارگرى به سهولت فعالين چپ در جنبش کارگرى را مهار ميکند و به رنگ خودش درمياورد. اين را بايد بفهميم که ما حتى در جنبش کارگرى و در مقايسه با ساير گرايشات درون اين جنبش، يک نيروى خلاف جريان هستيم. پيروزى هر گرايش خلاف جريان در گرو استحکام نظرى و اعتقادى و پختگى و وسعت افق سياسى اش است. اين را بايد بدست آورد و کليد اين، توجه هرچه بيشتر کادرهاى اين حزب به مارکسيسم است."
منصور حکمت / مبانى و چشم اندازهاى حزب کمونيست کارگرى
یکبار دیگر به مباحث مبانی تشکیل حزب کمونیست کارگری مراجعه کنی و آن را با مباحث جمع انحلال طلب که مباحث تبلیغ مجمع عمومی و شورا را کمونیزم بورژایی معرفی میکنند مقایسه کنی تا شیفت سیاسی جنبشی کورش مدرسی و همفکرانش را بیشتر متوجه بشوی.
"باران در آسمان بی ابر نمیبارد"
سامان کریم مینوسد بعد از اینکه در آخرین پلنوم بیرون آمده بود " منظورش پلنوم 21 در اواخر ماه نوامبر 2011 است " این روز را پیش بینی کرده بود.
تصویر سامان کریم این استکه پلاتفرم عملی هیئت دائم وقت جرقه کودتا طرف مقابل را زده است. فرض کنیم این تصویر درست است، پلاتفرم عملی هیئت دائم وقت که در آن کلمه "تغییر ریل" نوشته شده بود بهانه ای دست داد که محفل 5 نفره دفتر سیاسی با حمایت کورش مدرسی در نهایت استیصال سیاسی- تشکیلاتی و ضد حزبیت دریک عملیات شبانه دست به کودتا بزنند و رمز سایتها و اموال حزب را مصادره کردند. اما تاکنون ما شاهد یک انتقاد نیمبند از روش و سنت کودتا چیان از سوی سامان کریم نبوده ایم، اما در مقابل بعناوین گوناگون شاهد گفتار، نوشتار وعمل کردن در جهت توجیه آن عملکرد ضد حزبی وبر علیه کسانی بوده ایم که به دفاع از سنت حزبیت کمونیستی برخاستند!
سامان کریم درست تشخیص داده بود باران در آسمان بی ابر نمی بارد. اما او علاقه ای به بیان اینکه چه کسی اساسا زمینه چنین شرایط و اوضاع و احوالی را فراهم نمود و چرا پیش آورد؟ و ابر چه بود و باران چه بود ندارد. و این ابر بارانی را وادار به بارش نمود و شروع کرد و در اساس "تغییر ریل" داده بودند را، ندارد . در ابتدا، بحث من با سامان کریم این بود که او جانبدار است و حق اوست که جانبدار باشد اما لباس میانجیگری که طی یک سال گذشته به تن داشته زیادی گشاد بود و انصاف حکم میکرد جهت جلوگیری از خودفریبی و غیره.... زودتر موضع روشن و شفافی میگرفت و هم خود و هم همه رفقایش را خلاص میکرد. نوشتم از او انتظار رونویسی بیانیه جمع انحلال طلب که عقده دلشان را علیه ما ترکاندن را نداشتم. از او سئوال کردم چرا با همان ادبیات و فرهنگ به جنگ حزب حکمتیست آمده است؟ نوشتم بجز جمع انحلال طلب هیچ جریان و کسی حزب حکمتیست را بنام جناح هیئت دائم اسم نمیبرد چرا او از فرهنگ سکتی و نازل همان جمع علیه ما استفاده میکند؟
سامان کریم میداند در سه پلنوم قبل از پلنوم 22 اختلافات سیاسی اکثریت رهبری حزب را زمین گیر کرده بود. من هم بعنوان کسی که در جریان اختلافات آن دوره بودم به سهم خود جهت حفظ وحدت حزب تلاش میکردم و در جریان برگزاری کنگره چهارم هم از وضعیت فعالیت حزب ناراضی بودم طی مطلبی توقع خود از کنگره چهارم را نوشتم و حتی خواهان سمیناری در جوار کنگره جهت طرح نگرانی هایم شدم که بدلیل کمبود وقت برگزاری آن ممکن نشد. بعدا تصویر خود از کنگره چهارم را نوشتم که در آن به خلا عدم حضور کورش در رهبری حزب اشاره کردم. اما باید اعتراف کنم که انتظارنداشتم و یا پیشبینی نکرده بودم که کورش مدرسی بعد از چند هفته از کنگره با نوشتن مطلب "نقطه سر خط" حزب درون حزب را از طریق هم محفلی های خود تشکیل میدهد. در جریان حمایت رضا رخشان ریئس سندیکای هفت تپه از طرح یارانه های احمدی نژاد و دفاع بخشی از کمیته سازمانده وقت از او گرایش سندیکالیستی درون حزب را نقد کردم، مطلبی با عنوان حزب حکمتیست در یک آزمون تاریخی به فروپاشی حزب هشدار دادم، مقدمه بر ترجمه دو نامه لنین از سوی کورش مدرسی را نقد کردم که با سند و مستدل او را در تقابل با بحث عضویت کارگری منصور حکمت نشان دادم. در مقابل برخورد انحلال طلبانه کمیته سازمانده نسبت به تشکل فعالین کارگری اسد گلچینی را مورد سئوال قرار دادم. رفیق سامان! بارانی در آسمان بی ابر نبود! کورش مدرسی بعد از کنگره چهارم از طریق محفلی کوچک حزبی را در حزب حکمتیست ساخته بود و ارگان اصلی آن حزب هم بخشی از کمیته سازمانده وقت بودند که "تغییر ریل" اصلی بدون مصوبه را می خواستند به حزب تحمیل کنند. بحث جنبش کمیته های کمونیستی علیرغم نقد عمیق آن از طرف دبیر کمیته مرکزی و بخشی از رهبری حزب بدون تصویب آن در هیچ ارگان حزبی به نقشه عمل کمیته سازمانده تبدیلش کرده بودند و سر خود در نشریه سازمانده کمونیست منتشرکرده بودند.
سامان جان! ابرو باران آن شکاف ارائه تصویر سندیکالیستی از سیاستهائی بود که بدون مصوبه به چهره سیاسی حزب می خواستند تبدیلش کنند. نقشه عمل آن جریان، حزبی پاسیو که فقط بلد بود بگوید جمهوری اسلامی متعارف شده است و طبقه کارگر برای اینکه کلاهش باد نبرد فقط باید مشغول مبارزه برای شرایط بهبود صنفی و اقتصادی خود از طریق ایجاد سندیکا و اتحادیه باشد و دیگر تبلیغ مجمع عمومی و شورا و انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی نباید مشغله طبقه کارگر باشد و ... به حزب تحمیل کنند. هویت حزب بجای برنامه یک دنیای بهتر، بیانیه حقوق جهانشمول تعریف میشد و برنامه حزب فرعی شده بود.و ...
روابط و مناسبات با احزاب و جریانات
آیا واقعا سئوال و نگرانی سامان کریم این است که، تماس و ارتباط و نشست ما با کومه له نتیجه عملی ای ندارد و یا چه نتیجه ای گرفته ایم؟! میتواند به بیانیه ما و حتی آنها مراجعه کند و بگوید ایرادش چیست؟
سامان کریم حتما بحث " احتمال سناریو سیاه، سناریو سفید منصور حکمت " را مطالعه کرده است. او اطلاع دارد بعد از طرح بحث احتمال به وقوع پیوستن سناریوی سیاه در ایران. پلنوم دوم کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری با قلم منصور حکمت قراری را جهت جلب حمایت نیروهای در طیف سناریوی سفید بودند که جهت امضائی تعهد نامه ای که بیمارستانها و مدارس را به بمب نمی بندند را نوشت که بند سوم و چهارم آن سند مینویسد:
- "دفتر سياسى "حزب کمونيست کارگرى بايد تلاش کند تا آن دسته از نيروهاى اپوزيسيون که براى سرنگونى رژيم اسلامى تلاش ميکنند و با اصل اجتناب از سناريوى هرج و هرج و جنگ داخلى توافق دارند، علنا، و ترجيحا مشترکا، به مجموعه اى از موازين سياسى و عملى در مبارزه خود عليه رژيم اسلامى و به اصول اساسى اى در قبال وضعيت پس از سرنگونى رژيم متعهد شوند. کميته مرکزى حزب کمونيست کارگرى معتقد است که تنها جايگزين شدن رژيم اسلامى با اوضاعى مبتنى بر وسيع ترين حقوق و آزادى هاى سياسى و مدنى و بازترين فرجه براى دخالت آزادانه مردم در صحنه سياسى و لغو هر نوع تبعيض در قوانين، ميتواند از سقوط جامعه به ورطه هرج و مرج و جنگ داخلى و از هم گسيختگى شيرازه جامعه مدنى بطور کلى جلوگيرى کند.
٤- کميته مرکزى، دفتر سياسى را موظف ميکند تا در اسرع وقت در سند جداگانه اى طرح اقدامات خويش براى اجراى اين مصوبه، و همچنين رئوس اصول سياسى اى را که تعهد به آن از نظر حزب کمونيست کارگرى ايران شرط ممانعت از وقوع سناريوى سياه در جريان سرنگونى رژيم مرتجع اسلامى است، در جزئيات تنظيم و تصويب کند و به اجرا بگذارد."
قرار مصوب پلنوم دوم کميته مرکزى درباره:
مخاطرات احتمالى در جريان سرنگونى رژيم اسلامى. برگرفته از سایت منصور حکمت
بر مبنای این قرار با تعداد وسیعی احزاب و جریانات اپوزسیون تماس گرفته شد، نشست و گفتگو انجام گرفت. در آن زمان کسی سئوال نمیکرد اگر هم توافقی صورت گیرد فقط روی کاغذ میماند و عملی نمیشود.
در رابطه با تماسهای حزب کمونیست کارگری، سئوالات سامان کریم بیشتر بهانه گیری است تا بخواهد راه حل عملی را نشان بدهد. او اطلاع دارد حزب ما موازینی در رابطه با تماس و ارتباط و همکاری با احزاب چپ و اپوزیسیون ایرانی دارد که بر مبنای آن موازین ما اقدامات لازم را انجام میدهیم. وآیا این موازین اصولی را نقض میکند؟ آیا نقدی به این موازین دارید؟
در مورد حزب کمونیست کارگری، من اخیرا طی مطلبی با عنوان "حزب کمونیست کارگری نیازمند یک تغییر ریل اساسی است!" نظر شخصیم را با تصویر روشن از شرایط فعلی آن حزب و توقعی که ما داریم را مطرح کردم. فکر میکنم ارطبات و همکاری با حزب کمونیست کارگری در راستای سند تنظیم شده ما در رابطه با ارطبات و مناسبات با احزاب و جریانان هیچ اشکالی ندارد باید ارتقا یابد.
باز هم در مورد برخورد پلنوم دهم به تقاضای حزب اتحاد کمونیسم کارگری :تا آنجا که یادم است اکثریت اعضای رهبری موثر دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان هم آنوقت از جواب رد پلنوم دهم حزب حکمتیست ناراضی بودند. از نظر من جواب رد آن وقت نادرست بود و همانوقت گفتم و در نوشته قبلی دلایلم را نوشتم ولازم به تکرارنیست. اکنون این اتفاق افتاده است و محض اطلاع سامان کریم با استقبال وسیعی در داخل و در خارج و در میان همه انسانهایی که به کمونیسم کارگری علاقمند هستند، ایجاد کرده است . سامان کریم هم میتواند تحمل داشته باشد، تا نتایج مثبت آن را در جهت تقویت کمونیسم کارگری ببیند، آنوقت امیدوارم موجب تفاهممان شود.
23.12.2012

 

www.r-kamangar.com