طبقه کارگر جریانات با پرنسیب را انتخاب میکند!

( خطاب به کورش مدرسی)

کورش مدرسی در 22 دسامبر 2012 در یک مصاحبه ویدیویی به پیوستن حزب سابق اتحاد کمونیسم کارگری به حزب حکمتیست واکنش نشان داده است که توجه من را به خود جلب کرد. کورش مدرسی در این مصاحبه با همان سبک سیاسی آشنایش میگوید "طبقه کارگر حزب و جریانات با پرنسیب را انتخاب میکند و بدنبال سیاست با پرنسیب می افتد" من با این گفته کورش مدرسی علیرغم اختلاف نظرات سیاسی عمیقی که با او دارم، توافق دارم. با همین معیار میخواهم به مواردی از "پرنسیب های" کورش مدرسی اول در مورد مباحثات سیاسی و دوم در برخورد به مسائل حزبی و کار متشکل و جمعی بپردازم تا خواننده این سطور خود قضاوت کند.

"پرنسیب" کورش مدرسی در مباحث سیاسی

(اشاره به چند مورد شاخص)

الف - مجلس موسسان، دولت موقت و رفراندوم چه شد؟

من در پلنوم 16 حزب کمونیست کارگری ایران (تابستان 2002) درست یک ماه بعد از مرگ منصور حکمت به عنوان کادر حزب دعوت شده و حضور داشتم. کورش مدرسی در جمع بندی سخنرانی خود در مورد تحولات سیاسی آن دوره طرح پیشنهادی "مجلس موسسان، دولت موقت و رفراندم" را ارائه کرد. هر چند با نگرشهای مختلف اما آن تزها در آن پلنوم به عنوان سیاست غیر کمونیستی و راست مورد حمایت احدی از پلنوم قرار نگرفت. وقتی این تزها با این مخالفت عمومی در حزب روبرو شد، کورش مدرسی در ادامه اختلافات درونی حزب کمونیست کارگری ایران، آن سیاست را مسکوت گذاشت.

مرگ نابهنگام منصور حکمت موقعی است که حزب کمونیست کارگری و جنبش کمونیسم کارگری با یک زلزله فقدان رهبری در راستای خط و جهت گیری شفاف خود مواجه میشود. گرایشات کهنه با سخنان جدید قد علم کردند! پوپولیسم خلقی که "انقلاب علی العموم ایران" را در پیچ بعدی میدید، مانع اصلی پیشروی خط خود را جهت عبور از خط سیاسی و فکری منصور حکمت را قصد کرد با تعرض به اصول مبانی حزبیت کمونیستی از سر راه بردارد. حمید تقوایی سخنگوی این خط در اولین تند پیچ اختلافات سیاسی و تشکیلاتی بجای رجوع به اصول سازمانی حزب با فراخوان مجمع عمومی تحت عنوان کنگره 5 مبتکر انشعاب حزب کمونیست کارگری شد. از طرف دیگر بعد از مدتی زمینه برای گرایش کهنه ای که رژیم اسلامی را متعارف میدانست و انقلاب و سرنگونی را به بایگانی سپرد بازشد. کورش مدرسی بعد از جدایی از حزب کمونیست کارگری ایران، در حزب حکمتیست هم، چون میدانست مورد مخالفت جدی قرار میگیرد، به آن سیاستهای "مجلس موسسان، دولت موقت، رفراندوم" برنگشت. با این وصف تا این لحظه هم سکوت در مورد این تزهای راست را ادامه داده است. از آنها دفاع نکرده و در یک مناسبت شفاف حزبی هم آنها را نقد نکرده و کنار نگذاشته است. تزهای راستی که به سهم خود در ایجاد شکاف و تنش در رهبری حزب کمونیست کارگری ایران نقش داشت. این موردی از "پرنسیبهای" کورش مدرسی در برخورد به مباحث سیاسی است.

ب- کورش مدرسی در حزب حکمتیست ادعا میکرد نو آوری میاورد اما بخش زیادی از نوآوری های او از آنجا که بطور واقعی پس آوری بودند و صاحبان اصلی نوآوریهای کورش مدرسی قبلا توسط ایرج آذرین و شرکا طرح شده بودند و قبلا هم از طرف منصور حکمت جواب گرفته بودند با مقاومت در سطوح مختلف کادرهای حزب مواجه گردید. بحث تحلیل اوضاع سیاسی و "جمهوری اسلامی رژیم متعارف بورژوایی میشود" کورش مدرسی هیچ وقت در حزب حکمتیست پذیرفته و مصوب نشد و همین باعث شد بود که خود او به تناقض گویی و زیگزاگ زدن بیافتد، روزی جمهوری اسلامی میتواند رژیم متعارف بورژوایی شود، تحلیل میکرد، روزی هم میگفت من چنین نگفتم. کورش مدرسی بعد از پلنوم دهم حزب حکمتیست، به مباحث قدیمی ایرج آذرین و بهمن شفیق در باب اینکه "بورژوازی ایران و مشخصا جمهوری اسلامی میتواند بحران و معضلات خود را علاج کند" و به قول معروف " به حکومت متعارف بورژوایی" تبدیل شود و خود را تثبیت کند، بازگشت. تا آنجا که من اطلاع دارم و رفقایی کتبا نوشته اند، این مبحث و تزهای پاسیفیستی آن از همان ابتدا با مخالفت جدی در رهبری حزب حکمتیست روبرو شد. هیچگاه به مصوبه حزب تبدیل نشد. در سمینار کمیته مرکزی حزب در تابستان 2008 آنگاه رفقایی آن را نقد میکنند، نه تنها از بحثش دفاع نمیکند، بلکه به این شکل آن را توجیه میکند که "متن کتبی از مصاحبه تلویزیونی برگرفته شده که آن را نادقیق پیاده کرده اند" نقل به معنی از نوشته کتبی رحمان حسین زاده دراین مورد.

در این رابطه دوسال قبل سایت "امید" وابسته به محفل دو نفره بهمن شفیق- عباس فرد از او پرسید که "تز متعارف شدن بورژوازی ایران توسط جمهوری اسلامی را داشته است" متاسفانه روز روشن ..... و ادعا کرد که چنین نگفته است. به این نقل قول از مصاحبه او با نشریه پرتو، نشریه مرکزی وقت حزب دقت کنید.

" به نظر من، جمهوری اسلامی از طریق ائتلاف احمدی نژاد، یعنی بلوک تکنوکرات های ناسیونالیست مذهبی و سپاه پاسداران از یک طرف و خود شخص خامنه ای از طرف دیگر، این قدرت را دارد که جامعه ایران را به یک سیستم بورژوازی متعارف تری سوق دهد و اسلامیت ش هم باقی بماند. مانند عربستان سعودی، پاکستان، دبی، امارات و... که دُوَل سرمایه داری اسلامی هستند."

کورش مدرسی در جریان طرح یارانه های احمدی نژاد به دفاع از آن پرداخت و اکنون که طرح احمدی نژاد شکست خورده است کورش مدرسی هم سکوت کرده است.

کورش مدرسی در تحلیل اوضاع سیاسی جهان عرب هم با زیگزاگهای سیاسی مواجه بوده است. برای نمونه او در یک مصاحبه با رادیویی، دخالت ناتو در لیبی را محکوم نمیکند، و بعدا سکوت میکند. در مورد مصر هم نقش حزبیت کمونیستی در تحلیل او غایب است، تصویر او در نهایت بعنوان یک سندیکالیست از نوع سندیکالیستهای راست اروپایی که بقول منصور حکمت 90% فعالیتشات مشغول قانع کردن و سر کارفرستادن کارگر هستند، در انقلاب مصر بحث و دخالت میکند. در جریان بحث ممنوعیت برقه در فرانسه او در دفاع از آزادی برقه بحث میکند که سودش برای ارتجاع اسلامی بود.

این مباحثات و نتایج پاسیفیستی آن در تعمیق شکافهای سیاسی درون حزب حکمتیست بسیار نقش مخربی داشت و عامل مهمی در انشقاق تحمیل شده بر حزب در سال گذشته بود. کورش مدرسی نه ازبحثهایش دفاع کرد و نه آنها را نقد و به کنار گذاشت و ذره ای هم خم به ابرو نیاورد چه لطماتی را به حزب وارد کرده است . این هم موارد های دیگری از "پرنسیب سیاسی" او در مباحثات سیاسی است.

ج - به دنبال کنگره چهارم حزب حکمتیست، مبحث "تحزب کمونیستی طبقه کارگر" را به صورت سمینار و بعدا کتبی مطرح کرد. این مبحث با نقد جدی و همه جانبه رفقایی از جمله دبیر کمیته مرکزی وقت، رحمان حسین زاده، حمه سور، رضا دانش، بهزاد جواهری، فاتح شیخ و رفقای دیگری روبرو شد.تا این لحظه خودش از بحثش یک کلمه دفاع نکرده است. به قول رفقایی این سنت غیر کمونیستی او در مباحثات سیاسی را نباید به حساب "غرور کاذب" او بلکه به حساب بی جوابی سیاسی او باید گذاشت. در رد عضویت کارگری مباحث منصور حکمت، به ترجمه دو نامه از لنین پناه برد که گویا "کارگرصنعتی" ده سال باید سابقه کار داشته باشد و بعد بتواند از حزب کمونیستی تقاضای عضویت کند. این مبحث را من به روشنی نقد کردم، کورش مدرسی طبق معمول در این مورد هم سکوت کرده است. کورش مدرسی اگر بویی از سنت کمونیستی در پلمیک سیاسی برده بود، قاعدتا از نقدهای مطرح شده میبایست استقبال میکرد، یا از مباحثش دفاع میکرد و این نقدها را رد میکرد و یا نقدهای مطرح شده را میپذیرفت. چنین انتظاری از کورش مدرسی اضافی است.این هم مورد دیگری از "پرنسیب" او است.

د- بعد از سقوط صدام حسین در عراق، طرح کنگره آزادی عراق را به حزب کمونیست کارگری عراق ارائه کرد و تصویب شد. به مدت چند سال عملا حزب کمونیست کارگری عراق در این نهاد هضم شد. در روند واقعی و اجتماعی ناکارایی این نهاد و سیاستهای راست آن به مانع جدی پیشروی حزب کمونیست کارگری عراق تبدیل شد. نتیجتا رهبری حزب کمونیست کارگری عراق بدرست دو سال قبل کنگره آزادی را منحل کرد. کورش مدرسی تا این لحظه در مورد این اتفاق مهم سکوت کرده است. نه از طرحش دفاع کرده است و نه در مورد اقدام رهبری حزب کمونیست کارگری عراق چیزی گفته است. گویی این پدیده هیچ لطمه ای به حزب کمونیست کارگری عراق نزده است. بدون احساس مسئولیت از کنار آن رد شده است. این هم مورد دیگری از "پرنسیب کورش مدرسی" در برخورد به مباحث و پروژه های راست و مشکل سازی است که اپورتونیستی از کنار آنها رد شده است.

به همین چند مورد در مباحثات سیاسی اکتفا میکنم. بی پرنسیبی سیاسی کورش مدرسی و مسئولیت ناپذیری او در قبال سیاستهای غیر قابل دفاعی که متاسفانه در حزب کمونیست کارگری ایران، حزب حکمتیست، حزب کمونیست کارگری عراق مطرح کرد و لطمات جدی وارد کردند،احتیاج به توضیح بیشتری ندارد.

"پرنسیب" کورش مدرسی در مناسبات حزبی و کار متشکل و جمعی

( چند موردمشخص)

کورش مدرسی در کنگره چهارم حزب در سپتامبر 2010 اعلام کرد، به دلایل پزشکی و سیاسی عضو کمیته مرکزی حزب نخواهد شد. کنگره او را به گرمی بدرقه کرد. خود او هم در همان کنگره در رسای حزب حکمتیست و رهبری و شخصیتها و فعالین آن کم نگفت. قول داد در سنگر دفاع از حزب و مارکسیسم ثابت قدم باشد. اما بسیار زود به این وعده خود وفا نکرد. تقریبا دو هفته بعد از کنگره چهارم در نوشته "نقطه سرخط" نقشه و خط جدید خود را علنی کرد. به وضوح اعلام کرد که در حزب حکمتیست خط سیاسی او پیش نرفته و به طور جدی در اقلیت بوده است و با آغاز خط جدیدش میخواهد کار دیگری بکند. در نتیجه یادش رفت که مشکل پزشکی هم دارد، اعلام کرد که مجموعه سمینارهایی را برگزار میکند که رهبری حزب حکمتیست را در مقابل "انتخاب سیاسی" قرار میدهد. در واقع اعلام کرد که اپوزیسیون رهبری منتخب کنگره چهارم میشود و همین کار را کرد. حزب در حزب را سازمان داد. هم خط هایش که اساسا در کمیته سازمانده وقت حزب متشکل کرده بود، عملا به عنوان حزب در حزب عمل میکردند. پایبند هیچ موازین حزبی نبودند. نمونه برجسته اش اینکه مبحث تحزب کمونیستی او که با مخالفت دبیر کمیته مرکزی و رئیس دفتر سیاسی و اکثریت دفتر سیاسی روبرو شده بود، کمیته سازمانده در نشریه حزبی منتشر کرد.واقعیت اینست سیاستها و جمع طرفدار او در اقلیت قرار گرفته بودند. از پلنوم نوزده تا بیست و دوم همین حقیقت را مسجل کرد. بعد ازآن مشخصا کورش مدرسی تحمل نداشت خط و جمع طرفدارش در اقلیت باشند. نقشه کودتا علیه حزب و رهبری قانونی را روی میز اقلیت پنج نفره دفتر سیاسی گذاشت وبه قول خود "شورش از پایین ضد حزبی" را سازمان داد. این اقدام آنها و اعمالی که بعد از کودتای 14 دسامبر مرتکب شد، در تاریخ چپ ایران و منطقه به عنوان زشت ترین بی پرنسیبی ثبت شده است. به نمونه هایی از "پرنسیب بالای" کورش دقت کنید که بعد از وقوع کودتا در نتیجه علنی کردن اسناد توسط خود کورش و طبعا گزارشهای رهبری حزب همه از آن مطلع شدیم.

1- روز یازدهم دسامبر 2011 اقلیت پنج نفره دفتر سیاسی وقت حزب، نشست آن ارگان را با زیر پاگذاشتن همه موازین حزبی ترک میکنند. غروب همان روز کورش مدرسی مستقیما در عوض کردن پاس وردهای سایتهای حزب دخالت کرد و به قصد مصادره سایتهای حزب اقدام میکند.

2- با اطلاع او موجودی مالی حزب و اسناد حزب توسط جمع اقلیت تصرف میشود.

3- همزمان با اعلامیه اقلیت پنج نفره که در کمال ناباوری اعلام کردند، اکثریت 8 نفره دفتر سیاسی و هیئت دایم و اکثریت کمیته مرکزی دیگر "رهبری حزب نیستند" و همان جمع 5 نفره "رهبری خود گمارده" حزب هستند، کورش مدرسی بیانیه "حزب یک دفتر سیاسی را دارد" نوشت و رسما اقلیت پنج نفره هم محفل خود را به عنوان رهبری حزب به رسمیت شناخت و این ضد حقیقت و بی پرنسیبی محض را در تارخ خود به ثبت رساند.

4- سرخود و با زیر پاگذاشتن همه موازین حزبی، بنا به مصلحتش، بخشی از اسناد درونی حزب را گزینشی علنی کرد.

5- در جریان جدل و مباحثات پیش آمده، هواداران سطحی اش رسما به دورش "خط قرمز" کشیدند. از او رهبر معنوی ساختند. این به اصطلاح "مارکسیست" نه تنها نقد و اعتراضی به این سنت مرید و مرادی نداشته و ندارد، دقیقا همین نقش "قائد فرقه" را برای خود قائل است و این هم جزو "پرنسیب" او است.

6- در تجمع هم محفلیهایش به نام "کنگره پنجم" بدون اینکه خم به ابرو بیاورد،48 عضو کمیته مرکزی و فعال و شخصیت کمونیست شناخته شده سه دهه اخیر جنبش کمونیستی ایران و کردستان و عراق را کسانی که ظاهرا در سخنرانی پایانی خود در هر کنگره به همراهی تا آن وقت با آنها افتخار میکرد، بدون هیچ دلیلی به جرم جمعی "فساد" متهم کرد. مضحکه آنجا بود که تعدادی از متهمین به فساد در همان تجمع برایش کف زدند و همین متهمین به فساد دوباره به رهبری جمعشان انتخاب شدند.

7- در آن تجمع قلابی مسئولیت سازمانی و جمعی نپذیرفت و نقش "پدر معنوی" برای خود قائل شد.

8- سرانجام در آخرین تجمع محفل هواداراش به نام "کنگره ششم" حاضرنشد و در شکست و ناکامی که برایشان ببار آورده است، مسئولیت نپذیرفت و آنها را به حال خود رها کرد. باردیگر نشان داد مسئولیت نا پذیری شاخصترین بی پرنسیبی این فرد است.

تناقضات کورش مدرسی در برخورد به مسائل گوناگون

( یک پدیده با دو تصویر)

کورش مدرسی در توهم خط و جایگاه زندگی میکرد. بنا به مصلحت روز این خط و جایگاه تغییر میکرد. روزی از نظر او دروازه انقلاب ایران از کردستان عبور میکرد و آن را ایده آلیزه میکرد و کادرهای کمیته کردستان کلید دار این دروازه بودند. بودن در کنار آنها را جای افتخار خود تعریف میکرد، اما روزی هم همین کادرها مانع اصلی اجتماعی شدن حزب بخورد هم محفلی های خود داده میشد. روزی حزب حکمتیست به زعم او از طریق دانشجویان به اصلیترین نیروی چپ تبدیل شده بود و روزی هم "دانشجو نقطه ضعف حزب" تعریف میشد چرا به قول کورش اگر "دستگیر شود و یک سیلی بهش بزنند همه چیز را لو میدهد و یا فردا تحصیلاتش پایان میابد و جایگاه طبقاتیش عوض میشود" به خورد هم محفلیهایش میداد. و دهها نمونه دیگراز این زیگزاگهای سیاسی ....

آنچه گفته شد، شمه ای از "پرنسیبها" ، در واقع بی پرنسیبیهای کورش مدرسی است. اکنون خواننده خود میتواند، قضاوت کند کورش مدرسی و محفل طرفدارش چه اندازه با "پرنسیبند". با معیاری که کورش میگوید، طبقه کارگر و من اضافه میکنم کمونیستها " بی پرنسیبها" را انتخاب نمیکنند. عین این واقعیت تلخ در مورد شخص کورش مدرسی و محفل هواداراش اتفاق افتاده و به دلیل همین بی پرنسیبیها بیش از هر زمانی ایزوله و منزوی شده اند. شخصا این وضعیت را نه برای شخص کورش و نه جمع طرفدارش که سالها سابقه کار مشترک با آنها را داشتم، نمیخواستم. علاقمند نبودم، این سطور را بنویسم. اما با کسی که بدون بالانس و عقل سلیم حزب حکمتیست و صف مهمی از کمونیستها و امثال من را به "بی پرنسیبی" متهم میکند، چاره ای جز جوابگویی نیست.

سخن پایانی: چند کلمه با کورش مدرسی:

آنچه در بالا نوشتم گوشه ای از ادعاهای من در مورد "بی پرنسیبیهای" شما است.حاضرم مورد به مورد آنها را اثبات کنم. اگر با این ادعاها موافق نیستی،مستقیما جوابم را بده، جوابیه سفارشی که آن هم جزو "پرنسیبهای جا افتاده" شما است را نمی پذیرم. نکته دیگر اینکه کسی که در خانه شیشه ای نشسته است سنگ پراکنی نمیکند. توصیه میکنم از این ببعد مواظب باشی و این سنگ پراکنیها بیش از هر کسی به ضرر خود شما است. واقعیت اینست به دلیل بی پرنسیبیهای سیاسی و تشکیلاتی، به دلیل خط راستی که در پیش گرفتی و به دلیل نوسانات و زیگراگهای سیاسی مداومی که از خود نشان دادی، منزوی و ایزوله شدی. خودت ابژکتیو قضاوت کن. بعد از پلنوم 15 حزب کمونیست کارگری ایران در سال 2002 به عنوان رئیس دفتر سیاسی حزب بزرگ بعد از منصور حکمت، همه به شما توکل و اعتماد کردند و در راس حزب قرار گرفتی، امروز و بعد از یک دهه، از خود میپرسی چرا حتی سه درصد از کل نیروی وقت حزب کمونیست کارگری ایران، حول سیاست و نگرش شما باقی نمانده اند و تازه بخشی از این طرفداران امروزیت هم متوهم و مردد هستند. از خود میپرسی که چرا این درجه منزوی شدی که برای خالی نبودن عریضه تنها اثری که از خود نشان میدهی، تولید یک ساعت برنامه تلویزیون "نگاه" در طول یک هفته و در دنیا مجازی است. این درجه از انزوا بخشا انعکاس "بی پرنسیبی" شما است. نتیجه انتخاب سیاسی شما است. علیرغم انتخاب سیاسی ات میتوانستی پرنسیبهای حزبی و اجتماعی را رعایت کنی، افسوس با محاسبات غلط خود و اطرافیان محدود نگر، به خودت و حزب لطمه زدی ومنزوی شدی. تاسف بار اینست که این موقعیت ایزوله و منزوی خودت و محفل طرفدارت را مدواما توجیه و تئوریزه میکنید. در پایان دوباره تاکید میکنم. طبقه کارگر و کمونیستها جریانات با پرنسیب را انتخاب میکنند و بعد از این همه نوسانات و تناقضات سیاسی و بی پرنسیبی، شما و جریانی که از شما حمایت کند، شانس انتخاب شدن را در میان کارگران و کمونیستها ندارد. خطاب به شما مطلب را با عبارت "دریغ از یک جو پرنسیب" به اتمام میرسانم.

رضا کمانگر

20 ژانویه 2013

 

 

 

www.r-kamangar.com