تلاش برای انحلال تشکل های فعالین کارگری سیاستی ناکام و مردود
به نقل از نشریه سازمانده کمونیست شماره1 مقدمه : تقابل با نهادهای فعالین کارگری و تلاش برای انحلال آنها به هویت جمع طرفدار خط کورش مدرسی و بریده از حزب حکمتیست تبدیل شده است. در این زمینه و از میان این جمع اسد گلچینی سابقه فعالیت بیشتری دارد و اخیرا رسما و علنا منحل شدن تشکلهای فعالین کارگری و همزمان ایجاد "انجمن های صنفی" پیش بینی شده در قوانین جمهوری اسلامی را تجویز کرده است. این پدیده گوشه کوچکی از راست روی و عقب گرد و دگردیسی عمیق و اساسی است که کورش مدرسی و اسد گلچینی و هم خط هایشان در دو ساله اخیر از سرگذراندند. کورش مدرسی و جمع هوادارش هویت متضادی با مواضع و فعالیت سیاسی تاریخ گذشته خود دارند که وظیفه هر فعال کمونیست است در نقد و بررسی آنها یاددآوری کند که اکنون دارای چه هویت سیاسی ای هستند. گمراه کننده است اگر بدون معرفی آنها صاف و ساده به بحث و نقد مواضع سیاسیشان بپردازید. اجازه بدهید قبل از وارد شدن به اصل موضوع کمی هویت جدید آنها را معرفی کنم. ابتدا از اینکه اسد گلچینی از جمع سمپات خط کورش مدرسی با روشی غیر سیاسی و توطئه گرانه از حزب حکمتیست جدا شد بسیار متاسف شدم. اما بطور واقعی به قدمت تاریخ تاسیس حزب حکمتیست من از برخورد اسد گلچینی نسبت به تشکل فعالین چپ و کارگری مانند "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری و اتحادیه آزاد کارگران" انتقاد داشته و همیشه او را به تعمق بیشتر و درک درست از شرایط فعالین آن تشکلات وفعالین چپ و کمونیست در ایران تشویق میکردم. اینکه آن تشکلها دربرگیرنده فعالین چپ و کارگری هستند و نه تشکل توده ای کارگری کاملا نکته درستی است و همیشه هم باید یادآوری کرد و نباید مرز بین تشکل توده ای کارگری و تشکل فعالین کارگری و چپ با همدیگر مخدوش شود. اما تاکید بر این مسئله درست هیچکس را مجاز نمیکند، وجود این نهادهای فعالین کارگری را تخطئه کند و از آن بدتر در جهت انحلال آنها بکوشد. کاری که این جمع غیر اجتماعی و شخص اسد گلچینی به آن مبادرت کرده است. در این رابطه حتی یک مورد چندین سئوال در مورد شرایط ویژه فعالین آن تشکل ها را برایش فرستادم که جوابش را آن زمان که هنوز در حزب و رهبری حزب حکمتیست فعالیت میکرد در نشریه سازمانده کمونیست داد که من با توجه به کمبود وقت از ادامه جدل خودداری کردم. نه جواب آن زمان اسد گلچینی منطقی و مستدل بود ونه برخورد کنونیش که بعد از جدایی از حزب حکمتیست غیر مسئولانه جهت انحلال آنها را تبلیغ میکند. مشکل اصلی اسد گلچینی و هم محفلیهایش در عدم صراحت بیان خط مشی جدیدی است که به آن پیوسته اند. او این روش را بعد از عقب نشینیهایی که به جنبش ما تحمیل شد و به دنبال سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب "داب" توسط رژیم اسلامی به پیروی از کورش مدرسی با اتکا به تئوری های بهمن شفیق اتخاذ کردند. در مقطع کنگره چهارم بهمن شفیق بدون دلیل به کنگره حزب حکمتیست نامه ننوشت ، نامه ای که در آن خواستار تسویه حساب حزب با خط مشی سیاسی و متدولوژی منصور حکمت شده بود. شفیق دقیق و حساب شده تشخیص داده بود کورش مدرسی و تعدادی از اعضای رهبری به خط و تئوری ضد حکمتیستی و کارگرپناهی اوتمایل دارند. نقطه اتکاء آن زمان شفیق فقط کورش مدرسی بود. اما بعد از کنگره چهارم آمار همراه شدگان بهمن شفیق در درون حزب ما به حدود ده نفری رسید که متاسفانه اسد گلچینی هم یکی از آنها بود که همراه سایر هم محفلیهایش توصیه بهمن شفیق را عملی کردند. در مناسبتهای مختلف کتبی و شفاهی اعلام کرد استراتژی منصور حکمت شکست خورده است و برای عبور از خط منصور حکمت کمر همت بستند و با عملیاتی شبانه علیه دفتر سیاسی وقت، با سرقت سایتها و اموال حزب افلاس خود را به سرانجام رساندند. تعرض اسد گلچینی وهمقطارانش تنها به سنتهای پایه ای حزب سیاسی کمونیستی نبود، بلکه او به سنتی دیگر پیوسته که قید تحزب کمونیستی و تشکل را زده است. انحلال طلبی هویت گویای این جمع است که امروز میخواهند تحت نام "کارگر پناهی" خاک در چشم کارگر بپاشند. هویت واقعی و اصلی این محفل تحزب گریزی و تشکل گریزی و انحلال طلبی است. پایه ریزی این تفکر برمبنای " کتاب چشم انداز و تکالیف ایرج آذرین" تدوین شده است که متاسفانه قبل از اسد گلچینی، کورش مدرسی را متقاعد کرده بود که جمهوری اسلامی متعارف شده و دیگر مسئله سرنگونی و انقلاب در دستور کار نیست و طبقه کارگر فقط وظیفه و امرش مبارزه اقتصادی است و نباید به دنبال سیاست برود و به آن کاری داشته باشد و برای متشکل شدن در حزب سیاسی کمونیستی نباید تلاش کند. و بر این مبنا باید صرفا به سازمانیابی خود حولِ مبارزه اقتصادی مشغول شود. هدف این جمع از پناه بردن به کارگر و تکرار کلماتی مانند اتحاد و همبستگی برای طبقه کارگر بطور واقعی جز فریب و آدرس غلط دادن و خاک پاشیدن در چشم طبقه کارگرو دامن زدن به تحزب گریزی و محروم کردن طبقه کارگر از حزب سیاسی کمونیستیاش عملا معنای دیگری ندارد، این خط و بینش جدید قبل از هر چیز با مواضع و فعالیت سیاسی و تاریخ گذشتهی خود آنها از هر لحاظ در تضاد قرار دارد این جمع فاقد جسارت سیاسی لازم برای بیان این واقعیت هستند در حالی که عملا با خط مشی سیاسی و متد منصور حکمت وداع گفتهاند. به همین دلیل است که اگر از اسد گلچینی و هم محفلیهایش بپرسید مناسبترین تشکل و سازمان کارگری برای شرایط کنونی چیست؟ سر راست "انجمن صنفی محیط کار" تعریف شده در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی را نشان میدهند و رادیکالیسمشان تا اینجا اجازه میدهد که تاکید کنند از درون این انجمن ها را باید هدایت کرد و به "مجمع عمومی" متکی کرد. یا در بهترین حالت آنطور سندیکای نیشکر هفت تپه و شرکت واحد را نشان میدهند که هر دو از سنت سندیکائی هستند. اما اینها در هنگام اسم بردن از همین تشکلها هم از اسم جنبش مجمع عمومی استفاده میکنند، جالب اینکه میخواهند سنت مجمع عمومی و سنت سندیکایی را در هم ادغام کرده و یکی بگیرند. با این توضیح البته شکل گیری سندیکای نیشکر هفت تپه مطابق روال معمول در امر سندیکا سازی نبوده و اساسا بر متن مجمع عمومی شکل گرفته است. در ضمن لازم است به این نکته هم اشاره کرد که در شرایط فعلی همچون 30 سال گذشته جمهوری اسلامی به شدیدترین وجه ممکن از تشکیل اتحادیه و سندیکا جلوگیری کرده است و یکی از دلایلی که میتوان در برگزاری جنبش مجامع عمومی بدان استناد و از آن دفاع کرد همین بحث عدم نیاز به اخذ مجوز و موافقت نهادهای دولتی است در حالی که تشکیل سندیکا و نام نویسی برای آن نیازمند طی مراحل قانونی در چهارچوب مقررات و قوانین دولتی است. این جمع در توضیح و معرفی جنبش مجمع عمومی دوست دارند فعال کارگری فراموش کند که مجمع عمومی ستون فقرات و پایه شوراست. اسد گلچینی طی حداقل دو سال گذشته در مطالبی که در رابطه با مسئله تشکل و سازمانیابی نوشته است به وفور از کلماتی مانند اتحاد و مجمع عمومی استفاده میکند اما از بیان اینکه مجمع عمومی پایه اصلی شوراست بشدت گریزان است. در مورد برخورد به کمیته هماهنگی و اتحادیه آزاد کارگران اسد گلچینی در برخورد به تشکلهای نامبرده، "این تشکلهای فعالین را مضر و مانعی در راه ایجاد اتحاد طبقه کارگر در محل کار میداند و فرمان انحلال آن تشکلها را میدهد واین انحلال طلبی را تحت نام ایجاد اتحاد در محل کار توجیه میکند. وی در جریان بحثش به کلماتی مانند مخالفت با سکتاریسم اشاره میکند اما بطور واقعی اسد گلچینی خود بشدت سکتاریست است! مسئله اصلی اینست که جمع مذکورنتوانستند کوچکترین تاثیر سیاسی بر این تشکلها داشته باشند. یک مثل مشهور هست که میگوید سرپناهی که جای من نشود ویرانی اش به صلاح است! تیرهای توصیه ها و نقشه های جمع اسد گلچینی و کورش مدرسی و ... در اول ماه مه امسال در کردستان همه به سنگ برخورد کردند و کسی به این به اصطلاح رهنمودهای آنها اعتنایی نکرد. اتفاقا منافع سکتی این محفل اقتضا میکند خواهان انحلال تشکلهای نامبرده شوند چون در کردستان "انجمن صنفی ها و گرایش سندیکالیستی" مورد نظر اینها پایگاهی ندارد. تلاش اینها در اول ماه مه برای انفعال و عدم برگزاری مناسبتهای این روز به سنگ خورد. چه این جمع به کارگران رهنمود میدادند که مراسم روز کارگر را تنها در کارگاهها و محل کارشان برگزار کنند! به گمان آنان برگزاری مراسم باشکوه روزکارگر در سنندج یک عقبگرد برای کارگران بود! یک سئوال اساسی این است مگر کسی دست این جمع را بسته است که نمیتوانند سندیکای مورد نظرشان را در محلهای کار در کردستان ایجاد کنند؟ چرا دروازهی ایجاد اتحادیه و سندیکای مورد نظر اینها از انحلال تشکلهای موجود فعالین کارگری میگذرد؟ چرا فکر میکنند اگر این تشکلها منحل شوند زمینه برای تشیکل اتحادیه و سندیکا فراهم میشود؟ اگر مجمع عمومی و شورا ایجاد شدند چی؟ همان طور که در بالا اشاره کردم مشکل این تشکلها نیستند بلکه مشکل اصلی انحلال طلبی این جمع و عدم تاثیرگزاری در این تشکلها است. اگر حتی یک تشکل بی خاصیت اما تحت نفوذ و تاثیر اینها بوجود میامد حالا آن تشکل فرضی را بعنوان نماینده کارگران در بوق و کرنا میکردند اما چون تشکلهای فعالین موجود ذره ای به سیاستهای این جمع توجه ندارند، لذا خواهان انحلال آنها میشوند. خطاب به فعالین جنبش کارگری در ایران و بخصوص در کردستان! رفقا! حزب حکمتیست خواهان انحلال هیچ تشکل و سرپناهی ولو تشکل مختص فعالین کارگری نیست، که ذره ای در خدمت بهبود شرایط کار و منافع و بهبود زیست طبقه کارگر باشد. هر نوع سازمانیابی که به منافع طبقه کارگر و اقشار تهیدست مردم کمک و خدمت کند مورد حمایت حزب حکمتیست است و تمام تشکلهای مستقل فعالین کارگری موجود چه در محیط کار و غیره نه تنها نباید منحل شوند بلکه باید از تجربیات آنها جهت گسترش ایجاد سازمانهای وسیعتر طبقه کارگر و توده مردم مورد استفاده و حمایت قرار گیرند. نکته آخر این که تشکلهای فعالین کارگری به هیچ عنوان نباید جایگزین و آلترناتیوتشکلهای توده ای کارگری تلقی شوند. تشکلهای توده ای کارگری را به ویژه جنبش محمع عمومی و شورایی را باید در مراکز کار و زیست پایه گذاشت.
رضا کمانگر 3 سپتامبر 2012
www.r-kamangar.com
|