یاد فرزاد کمانگر و اعدامهای 19 اردیبهشت گرامی باد! به مناسبت چهارمین سالگرد اعدام های 19 اردیبهشت و اعتصاب عمومی 89 مردم کردستان روز 19 اردیبهشت 1389 که مصادف با روز جهانی مادر بود، سران جنایتکار اسلامی در اوج بی رحمی و قصاوت بدون اطلاع به خانوادها و وکلای مدافع حکم اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان را فقط بخاطر اختلاف نظر ات شان با جمهوری اسلامی و بخاطر فعالیتهای سیاسی و مدنیشان و بخاطر شهامت و مقاومتشان در مقابل شکنجه و زندان به اجراء در آوردند. اجرائی این احکام کثیف و وحشیانه با واکنش سریع و نفرت افکار عمومی میلیونها انسان در سراسر جهان مواجه گردید. در اندونزی کارگران به نشانه اعتراض عکس فرزاد کمانگر را به تی شرتهای خود زدند و تظاهرات کردند، در افغانستان تظاهرات اعتراضی مردمی شکل گرفت که عکس سران جنایتکار رژیم اسلامی مانند خامنه ای، احمدی نژاد رئیس جمهور وقت را به آتش کشیدند و به سفارت جمهوری اسلامی حمله کردند. در ترکیه تظاهرات مردمی شکوهمند اعتراضی برگذار گردید. روز 23 اردیبهشت مردم کردستان در یک اعتصاب عمومی اعتراضی شرکت کردند که به تاریخ مبارزه عدالتخواهانه مردم کردستان افزوده شده است. در اکثر کشورهای جهان مقابل سفارتهای رژیم اسلامی به محل تظاهرات و اعتراض ایرانیان و احزاب سیاسی و آزادیخواهان تبدیل شد. در لندن و چند جای دیگر سفارتهای رژیم اسلامی سنگباران و شیشه های سفارتخانه ها درهم شکسته شد سران جنایت پیشه اسلامی وقتی دیدند عمل شنیعشان با واکنش اعتراضی و نفرت مردم روبرو شده است در شهرهای کردستان حکومت نظامی غیره رسمی اعلام نشده ای را به اجراء در آوردند و به اذیت و آزار خانواده های اعدامیان و مردم معترض پرداختند و دها نفر را بازداشت و تهدید کردند و از ترس و وحشت اعتراض توده ای جنازه اعدامیان را به خانوادها پس ندادند و حتی محل دفن عزیزان اعدامی را هم به خانوادها اعلام نکردند. پرونده فرزاد کمانگر کیفرخواست مردم علیه جمهوری اسلامی است! امروز طبقه کارگر، جنبشهای اجتماعی و مردم ایران در تقابل با مجازات اعدام قرار گرفته اند. قانون مجازات اعدام در ایران به یک غده سرطانی تبدیل شده است! تنها راه علاج این غده سرطانی در گروه بزیر کشیدن جمهوری اسلامی است. مجازات اعدام در ایران به ابزاری برای ادامه حاکمیت سیاه رژیم اسلامی تبدیل شده است که تاکنون بیش از 150 هزار انسان را قربانی کرده و ماشین اعدام همچنان فعال و مشغول قصابی کردن مخالفین سیاسی و اقشار محروم جامعه است. بخشی از این جنایت از طریق قوانین شنیع سنگسار و قصاص انحام گرفته است که رژیم اسلامی تلاش میکند مردم را به بهانه حق "دیه" در قتل عمدی قربانیان شریک کنند. اکنون مردم و همچنین سران جنایتکار رژیم اسلامی میدانند اگر تنها یک روز مجازات اعدام لغو و اجراء نشود زمینه سرنگونی جمهوری اسلامی فراهم میشود، از این رو مجازات اعدام به ادامه بقایی حاکمیت سیاه رژیم اسلامی کمک کرده است و مجازات اعدام جزو هویت رژیم اسلامی است. امروز مسئله تقابل با مجازات اعدام به یک حرکت اجتماعی تبدیل شده است. مخالفت بر سر قانون مجازات اعدام هر چند کند و ناکافی است اما مشغول اعتراض و گسترش محبوبیت در میان اقشار مختلف مردم است. در هفته های اخیر تعدادی از خانواده های داغدیده مقتولین در چند شهر مختلف در حرکتهای انسانی تناب دار را از گردن محکومین به اعدام را درآوردند. این حرکت انسانی در ادامه چند مورد ایجاد مانع دار زدن سالهای اخیر انجام گرفته است که در بعضی مواقع قربانی را از بالای چوبه دار نجات داده بودند. حرکت اجتماعی علیه اعدام در ماه های اخیر با جمع آوری "دیه" جان هلاله احمدزاد در مهاباد را نجات داده و در تقابل با نجات جان ریحانه جباری و حبیب الله لطفی و لیست دها محکوم به اعدام دیگر قرار گرفته است. پیشروی و گسترش حرکت علیه اعدام و انصراف تعدادی از خانوادها از اجرائی حکم قربانیان، سران ریز و درشت رژیم اسلامی را به هزیانگوئی انداخته است و از زبان جنایتکاری مانند محمد جواد لاریجانی رئیس "ستاد حقوق بشر" قوه قضایه میگوئید " قانون قصاص یک دستور نورانی و اجرائی آن واجب شرعی است" این هزیانگوئی ها نشانه عجز و ناتوانی سران رژیم در تقابل اعتراض علیه مجازات اعدام است، نشانه رشت و گسترش حرکت علیه اعدام است، نشانه فراموش نشدن جان عزیزان اعدامی و ازجمله فرزاد کمانگر است. جامعه بشری هیچ وقت جنایت سران جمهوری اسلامی علیه بشریت را فراموش نخواهد کرد! در ادامه به نامه فرزاد کمانگر به اژه ی توجه کنید. آقای اژه ای، بگذار قلبم بتپد نامه ای از فرزاد : تاریخ 12/10/1387 ماه¬هاست که در زندانم، زندانی که قرار بود اراده ام را، عشقم را و انسان بودنم را درهم بشکند. زندانی که باید آرام و رامم می¬کرد، چون "برده ای سر به¬را " ه، ماه¬هاست بندی زندانی هستم با دیوارهایی به بلندای تاریخ. دیوارهایی که قرار بود فاصله ای باشد بین من و مردمم که دوست¬شان دارم، بین من و کودکان سرزمینم فاصله¬ای باشد تا ابدیت، اما من هر روز از دریچه سلولم به دور دست¬ها می¬رفتم و خود را در میان آن¬ها و مثل آن¬ها احساس می¬کردم و آن¬ها نیز دردهای خود را در منِ زندانی می¬دیدند و زندان بین ما پیوندی عمیق تر از گذشته ایجاد نمود .قرار بود تاریکی زندان معنای آفتاب و نور را از من بگیرد، اما در زندان من روئیدن بنفشه را در تاریکی و سکوت به نظاره نشستم. قرار بود زندان مفهوم زمان و ارزش آن را در ذهنم به فراموشی بسپرد، اما من با لحظه ها در بیرون از زندان زندگی کرده¬ام و خود را دو باره به د نیا آورده ام برای انتخاب راهی نو. و من نیز مانند زندانیانِ پیش از خود تحقیرها، توهین¬ها و آزارها را ذره ذره، با همۀ وجود به جان خریدم تا شاید آخرین نفر باشم از نسل رنج کشیدگانی که تاریکی زندان را به شوق دیدار سحر در دل¬شان زنده نگه داشته بودند. اما روزی "محاربم " خواندند، می پنداشتند به جنگ "خدا"ی¬شان رفته ام و طناب عدالت¬شان را بافتند تا سحرگاهی به زندگیم خاتمه دهند و از آن روز ناخواسته در انتظار اجرای حکم می¬باشم. اما امروزکه قرار است زندگی را از من بگیرند. با "عشق به هم¬نوعانم" تصمیم گرفته ام اعضای بدنم را به بیمارانی که مرگ من می¬تواند به آن ها زندگی ببخشد هدیه کنم و قلبم را با همه¬ی" عشق و مهری" که در آن است به کودکی هدیه نمایم. فرقی نمی¬کند که کجا باشد بر ساحل کارون یا دامنه سبلان یا در حاشیه ی کویر شرق و یا کودکی که طلوع خورشید را از زاگرس به نظاره می نشیند ، فقط قلب یاغی و بی¬قرارم در سینه کودکی بتپد که یاغی¬تر از من آرزوهای کودکیش را شب ها با ماه و ستاره در میان بگذارد و آن ها را چون شاهدی بگیرد تا در بزرگ¬سالی به رؤیاهای کودکی¬اش خیانت نکند، قلبم در سینۀ کسی بتپد که بی¬قرار کودکانی باشد که شب سر ِگرسنه بر بالین نهاده¬اند و یاد "حامد" دانش آموز شانزده ساله شهر من را در قلبم زنده نگه¬دارد که نوشت ؛ "کوچک ترین آرزویم هم در این زندگی برآورده نمی شود " و خود را حلق آویز کرد. بگذارید قلبم در سینه کسی بتپد، مهم نیست با چه زبانی صحبت کند یا رنگ پوستش چه باشد، فقط کودک کارگری باشد تا زبری دستان پینه بستۀ پدرش، شراره¬ی طغیانی دو باره در برابر نابرابری-ها را در قلبم زنده نگه¬دارد. قلبم در سینۀ کودکی بتپد تا فردایی نه چندان دور معلم روستایی کوچک شود و هر روز صبح بچه¬ها با لب¬خندی زیبا به پیشوازش بیایند و او را شریک همه ی شادی ها و بازی¬های خود بنمایند شاید آن زمان کودکان طعم فقر و گرسنگی را ندانند و در دنیای آن ها واژه های "زندان، شکنجه، ستم و نابرابری" معنایی نداشته باشد. بگذارید قلبم در گوشه ای از این جهان پهناورتان بتپد فقط مواظبش باشید قلب انسانیست که ناگفته های بسیاری از مردم و سرزمینش را به هم¬راه دارد از مردمی که تاریخ¬شان سراسر رنج و اندوه و درد بوده است. بگذارید قلبم در سینه ی کودکی بتپد تا صبح¬گاهی از گلویی با زبان مادریم فریاد بر آرم: "من ده مه وی ببمه باییه خوشه ویستی مروف به رم بو گشت سوچی ئه م دنیاییه" معنی شعر : می خواهم نسیمی شوم و"پیام عشق به انسان ها" را به همه جای این زمین پهناور ببرم. فرزاد کمانگر بند بیماران عفونی ، زندان رجایی شهر کرج مورخ 8/10/87 تاریخ نگارش ؛ 2/10/87 بند امنیتی 209 اوین
www.r-kamangar.com
|