متن کامل
   محمود قزوينى بە حزب حكمتيست و بە من معذرت خواهی بدهکار است 1399/04/01

روز ٢٠ ژوئن محمود قزوینی بە بهانە مطلب قدیمی خود در مورد رضا رخشان علیە حزب حکمتیست بە شانتاژ متوسل شدە و من را هم بی نصیب نکردە است. 

بر کسی پوشیدە نیست اکنون رضا رخشان مانند سران خانە کارگریها و شوراهای اسلامی کار نماينده گرايش ضد كارگری تحت نام كارگر است كه عملا در خدمت کارفرماها، جناحی از رژیم اسلامی و حتی نهادهای امنیتی قرار گرفتە است.

محمود قزوینی بە بهانە اینکە ٩ سال پیش ٢٠١١  سه چهار نفری از کادرهای سابق حزب حکمتیست از رضا رخشان دفاع کردند دستمایە نفرت پراکنی و شانتاژ علیە حزب حکمتیست کرد است. محمود قزوینی بدون عذاب وجدان مینویسد: " مدافعین سینه چاک و خیلی » کارگری« رضا رخشان محفل بهمن شفیق و حزب حکمتیست ( در آنزمان رسمی و غیررسمی نداشت) بودند. ( فعلا از این حرف سبک غیر رسمی میگذرم) .
بهمن شفیق، عباس فرد، خالد حاج محمدی، محمد جعفری، اسد گلچینی، بهرام مدرسی، رضا کمانگر و.....از جمله کسانی بودند که با حرارت تمام از رضا رخشان و همه گند زدنهای او دفاع جانانه میکردند."

من مطمئن هستم محمود قزوینی ٩ سال پیش مطلب من در مورد رضا رخشان را با دقت مطالعە نکردە بود و اکنون هم با نفرتی کە از حزب حکمتیست در درون خود ایجاد کردە است بخود زحمت ندادە است بە وبسایت شخصیم مراجعە کند و آن مطلب مورد نظر را نگاە کند! مطلب من در دفاع از رضا رخشان نبود. من آن زمان رضا رخشان را سندیکالیستی میدانستم کە آشکارا بە ضد کارگر، همکار کارفرماها و نهادهای امنیتی رژیم اسلامی تبدیل نشدە بود و یا ما من اطلاعی نداشتیم. اسامی مورد اشارە محمود قزوینی بعنوان مدافعین سینە چاک رضا رخشان فقط من در حزب حکمتیست هستم، آیا محمود قزوینی بعد از مطالعە مطلب ٩ پیش من معذرت خواهی بە من و بە حزب حکمتیست بدهکار نیست؟

 آنوقت در بخشی از مطلب نوشتم:

"اما در این جدل آنلاین جاده یک طرفه نیست! به نظر من رفقایی از ما هم دسته گلهای جذابی را به آب داده اند. رفقایی از ما در دفاع از نامه رخشان به نفی مجمع عمومی و شورا رسیده اند. به توهمات رخشان در مورد موقعیت دستاوردهای سندیکای هفت تپه متوهم شده اند و فکر میکننند سازمان یابی طبقه کارگر از دروازه تشکیل سندیکا میگذرد .

من نمیخواهم فرق و تفاوت تشکلات گوناگون کارگری که میتوانند هر یک به نوعی منافع طبقه کارگر را نمایندگی می کنند توضیح دهم، این رفقا انگار متوجه فرق بین مجمع عمومی و شورا با اتحادیه و سندیکا نیستند. انگار سیاست سازماندهی ما در میان کارگران را به فراموشی سپرده اند، اما این کل اشتباهات نیست، رفیقی بحث حذف سوبسیدها را ناشی از سرمایه داری بودن ایران توضیح میدهد، انگار جامعه ایران تا قبل از حذف سوبسید ها سرمایه داری نبوده است، انگار کسی تاکنون به سرمایه داری بودن جامعه ایران و از جمله جمهوری اسلامی بعنوان حافظ منافع سرمایه داری شک داشته است. بنظرمن بحث سرمایه داری بودن ایران و از جمله جمهوری اسلامی بعنوان حافظ نظام سرمایه داری طی 30 سال گذشته توسط منصور حکمت جواب داده شده است و قاطی کردن این بحث یا دستکم گرفتن مخاطبین خود است و یا به نتیجه ای دیگر رسیدن ازبرنامه یک دنیای بهتر است. بحث بر سر تبلیغ علیه سرمایه داری و نشان دادن چهره کریه این نظام نیست، بحث بر سر تجدید نظر در تعریف تاکنونی جریان کمونیسم کارگری از نظام سرمایه داری و از جمله جمهوری است."

١ تیر ١٣٩٩/ ٢١ ژوئن ٢٠٢٠

کل مطلب ضمیمه است علاقەمندان را بە مطالعە آن دعوت میکنم:

مباحث اخیر بر سر نامه رضا رخشان نیست!

اخیرا جدل آنلاینی در صفحات اینترنت عموما میان فعالین جریانات سیاسی خارج از کشور بر سر نامه رضا رخشان، رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه به اتحادیه کارگران فرانسه که در حال اعتراض به زندانی کردن فعالین کارگری در ایران بودند و جواب بعدی او به منتقدینش در جریان است.

من بعنوان فردی که مسائل جنبش کارگری برایم اهمیت دارد، ابتدا خوشحال بودم که بالاخره یک بحث جدی، بر سر یگ گره گاه اصلی، آنهم مسئله مربوط به جنبش کارگری، با شرکت رهبران درگیر در جنبش کارگری ایران درگرفته و حتما به نتیجه و تجربه مثبتی میرسد و قدمی در جهت سازمان یابی طبقه کارگر ایران بر می داریم، اما متاسفانه این بحث جدی هم به جدل آنلاین چپ فرقه ای خارج از کشور تبدیل شد که قبل از مسائل و مشکلات جنبش کارگری میخواهد برای صدمین بار کینه و نفرت و تصویه حسابهای شخصی و سیاسی را با رفقای سابق خود را داخل هر مسائل و بحثی کند که الزاما نه ربطی به آن بحث دارد و نه حتی منتظر نتیجه هم میماند، هر کدام از طرفین این جدل انلاین نامه و جواب رضا رخشان به اتحادیه کارگران فرانسه و منتقدینش را بهانه می گیرند و صفحه مانیتور کامپیوتر خودشان را هدف رکیکترین کلمات و جبهه بندی های کاذبی قرار میدهند که بیش از هر چیز ناشی از یک بیماری فرهنگ سیاسی در میان چپ دور افتاده از درون جامعه است.

ماهیت اصلی این جدل بر سر نظرات رضا رخشان نیست، رخشان یک فعال سندیکالیست است، مانند تمام سندیکالیستهای دنیا مشغول مبارزه برای بدست آوردن حقوق صنفی سندیکای در ایران و ازجمله در میان کارگران نیشکر هفت تپه است. اگر رخشان در فرانسه، انگلیس، آلمان و یا سوئد بدنیا میامد و زندگی میکرد کسی از او سئوال نمیکرد که چرا او خواهان نقد سرمایه داری نیست، چرا خواهان انقلاب سوسیالیستی نیست؟ چرا از طرحهای اقتصادی فلان جناح از دولت سرمایه داری دفاع میکند؟ همانطور که اکثر رهبران اتحادیه های کارگری اروپا از جناحی در حاکمیت دفاع میکنند.

اما ظاهرا جامعه ایران مستثنی است، همه چیز خودی و غیره خودی تعریف میشود، یک سندیکالیست هم یا باید سرنگون طلب باشد و یا باید با حکومت باشد، راه سومی وجود ندارد. اگر خواهان سرنگونی نباشد عامل دشمن و تفرقه و مبارزه منفی و طبقه گارگر قلمداد میشود. بعضی هم ابایی در پاپوش دوزی برای مخالفین خود حتی زیر تیغ سرکوب پلیس سیاسی ایران ندارند.

ظاهرا کسی مخالف سازمان یابی طبقه کارگر نیست. مجموع عمومی، شورا، اتحادیه و سندیکا همه میتوانند مورد حمایت باشند. از نظر بعضی ها انگار مجموع عمومی از سندیکا و اتحادیه مطلوبتر است اما تصور کنیم در مجموع عمومی کارگران نیشکر هفت تپه رضا رخشان به دبیر نمایندگان این بخش از کارگران انتخاب میشود و نظرات همین روز را میداشت آیا او باز هم طرفدار و عامل دولت غیره قرار نمیگرفت؟ آیا صندلی را از زیر پایش نمی کشیدیم؟ اما بحث هم بر سر این نیست!

بحث این است که عامل اصلی ناکامی و شکستهای خودمان را در وجود سازمان کنار دستیمان را میدانیم. غافل از اینکه سازمان و احزاب کنار دستی هم با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته است. واقعیت چیست؟ واقعیت اصلی این است که جمهوری اسلامی سه دهه عمر ننگین خود را پشت سر نهاده است. رژیمی که هیچ مخالف سیاسی فکر نمیکرد تا این مدت زمان طولانی دوام بیاورد. اما جمهوری اسلامی با توصل به زور، سرکوب، دستگیری، شکنجه و اعدام و همچنین ترویج خرافه مذهبی دوام آورده است و بعد از سه دهه تجربه سرکوب را کسب کرده است، ابزار سرکوب گری را آزموده و باتجربه تر شده است. البته این تمام تصویر نیست، راست جامعه ایران مورد توجه بیشتر قرار گرفته است و چپ جامعه به حاشیه پرتاب شده است.

گفتم این جدل مربوط به نامه و جواب رضا رخشان نیست. قلم بدستان حزب کمونیست کارگری و همجوارین، جواب به رخشان را بهانه گرفتند تا مقصر اصلی شکستهای خودشان را در جنبش سبز و حواشی آن را به گردن حزب حکمتیست بیندازند و همچنین فرصت را بهانه گرفتند تا در مورد اختلافات درون حزب حکمتیست اظهار نظر کنند به این امید که شاید این حزب را به سوی انشعاب صوق دهند. بعضی از آنها هم نامه رخشان را بهانه گرفته اند تا بیکار نشوند و احساس میکنند اظهار نظر آنها وظیفه شرعی است چرا که در این اظهار نظر هم به حزب حکمتیست می تازند و هم ابراز وجود میکنند. در همین طیف کسانی دیگر مانند محمد آسنگران 8 سال است مجموعه ای کلمات و لغات را بعنوان فول از مباحثی از کورش مدرسی را جمع آوری کرده است در مورد هر مسئله ای که مطلب بنویسد همان کلمات و لغات فول ها را بعنوان فاکت با همان ترتیب اولیه ای که جمع آوری کرده است را بی مورد و با مورد درج میکند و بخشی از مطلبش را با آن سیاه میکند. اما این دوست عزیز نه تغییری در ترکیب این فاکتهای کسل کننده اش بوجود میاورد نه حتی این فاکتها را با موضوع سیاسی لیدر حزبش که با موسوی، کروبی کشتی نمیگرد و این موضوع سیاسی را هم به مصوبه حزبشان رسانده اند "حکومت انسانی" هویت پیوستن به جنبش سبز است را مقایسه میکند.

بحث اصلی بر سر نامه رخشان نیست! بحث بر سر نگاه جریانات متفاوت بر سر تشکل و سازمان یابی طبقه کارگر است. حزب کمونیست کارگری سازمان یابی و تشکل کارگر را ابزاری حول سرنگون طلبی میبیند، برای حزب کمونیست کارگری فرق نمیکند که هژمونی این سرنگون طلبی دست رضا پهلوی باشد و یا دست آقایان موسوی و کروبی "که آنها سرنگون طلب نیستند" به زعم رهبری این حزب هر سه اینها میتوانند به انقلاب مورد نظر این حزب خدمت کنند، همانطور که زمانی هخا هم به انقلاب این حزب "خدمت" میکرد. بگذریم این دوستان بعد از دو سال یادداشتهای رئیس دفترسیاسیشان بر انقلاب که امید به نمازجمعه رفسنجانی بسته بود و بعدا رفسنجانی را خیانتکار معرفی میکرد امروز گیج شدند، کسی نیست سئوال کند که داستان یادداشتهای بر یک انقلاب به کجا رسید؟

اما در این جدل آنلاین جاده یک طرفه نیست! به نظر من رفقایی از ما هم دسته گلهای جذابی را به آب داده اند، رفقایی از ما در دفاع از نامه رخشان به نفی مجموع عمومی و شورا رسیده اند. به توهمات رخشان در مورد موقعیت دستاوردهای سندیکای هفت تپه متوهم شده اند و فکر میکننند سازمان یابی طبقه کارگر از دروازه تشکیل سندیکا میگذرد.

من نمیخواهم فرق و تفاوت تشکلات گوناگون کارگری که میتوانند هر یک به نوعی منافع طبقه کارگر را نمایندگی می کنند توضیح دهم، این رفقا انگار متوجه فرق بین مجموع عمومی و شورا با اتحادیه و سندیکا نیستند. انگار سیاست سازماندهی ما در میان کارگران را به فراموشی سپرده اند، اما این کل اشتباهات نیست، رفیقی بحث حذف سوبسیدها را ناشی از سرمایه داری بودن ایران توضیح میدهد، انگار جامعه ایران تا قبل از حذف سوبسید ها سرمایه داری نبوده است، انگار کسی تاکنون به سرمایه داری بودن جامعه ایران و از جمله جمهوری اسلامی بعنوان حافظ منافع سرمایه داری شک داشته است. بنظرمن بحث سرمایه داری بودن ایران و از جمله جمهوری اسلامی بعنوان حافظ نظام سرمایه داری طی 30 سال گذشته توسط منصور حکمت جواب داده شده است و قاطی کردن این بحث یا دستکم گرفتن مخاطبین خود است و یا به نتیجه ای دیگر رسیدن ازبرنامه یک دنیای بهتر است. بحث بر سر تبلیغ علیه سرمایه داری و نشان دادن چهره کریه این نظام نیست، بحث بر سر تجدید نظر در تعریف تاکنونی جریان کمونیسم کارگری از نظام سرمایه داری و از جمله جمهوری است.

در مورد نامه رخشان

رضا رخشان بعنوان یک سندیکالیست، دل پر از خونی از جریانات چپ و سرنگونی طلب دارد، او جریانات چپ را مانع رشت و گسترش گرایش سندیکالیستی در ایران میداند. بنظر من او بعنوان یک فعال سندیکالیست حق دارد از نقش جریانات چپ ایرانی راضی نباشد، اصلا چرا باید نقد جریانات چپ ایرانی از طرف فعالین کارگری تابو باشد؟ چرا نباید فعالین گرایشات متفاوت جنبش کارگری حق انتقاد از جریانات چپ نداشته باشند؟ بنظر من انتقاد رضا رخشان قبل از اینکه وارد باشد و یا وارد نباشد این مسئله را یک بار دیگر به اثبات رساند است که جریانات سیاسی چپ در ایران جزو کم تحملترین جریانات کره خاکی هستند.

برای حزب کمونیست کارگری، سندیکا و اتحادیه و مجموع عمومی و شورا همانند جنبش سبز، هخا و جریانات قومی آذربایجان و خوزستان ابزاری درخدمت انقلاب جاریش میدانند که انتقاد رخشان مانع استفاده ابزاری از سندیکا میشود برای این نامه رخشان با واکنش هیستریک از سوی قلم بدستان حزب کمونیست کارگری و جریانات حواشی آن روبرو میشود.

 

طبقه کارگر ایران با یک فرصت تاریخی روبروست!

طبقه کارگر ایران با شرایط سخت و دشواری روبرو است، یورش وحشیانه سرمایه داران و دولت حامی آن سطح معیشت زندگی را تا حد لبه پرتگاه یک تراژدی انسانی سوق داده است. حذف سوبسیدها بر نرخ کالاهای اساسی، حاکم کردن رقابت آزاد، سطح فقر را به بالاترین حد آمار در ایران رسانده است. از سوی دیگر یورش وحشیانه دستگاه های سرکوب به اعتصابات و اعتراضات طبقه کارگر و دستگیری و محاکمه فعالین کارگری و صدور احکام غیره انسانی برای فعالین کارگری شرایط ویژه ای را در جامعه حاکم کرده است. از سوی دیگر ماشین شکنجه و اعدام به کابوس جامعه ایران تبدیل شده است. سایه این توحش سیاه در جامعه انعکاس یافته و تاکنون مانع اعتصاب و اعتراض طبقه کارگر در ابعاد سراسری شده است.

شکستن این فضا در گرو بازگرداندن اعتماد بنفس فعالین جنبش کارگری و همچنین نشاندادن اعتماد به قدرت اتحاد طبقه کارگر برای تغییر نظم موجود است.

در شرایط کنونی طبقه کارگر ایران برای نجات خود باید کل جامعه ایران را نجات دهد. این درک در گرو پی بردن به قدرت اتحاد و سازماندهی خود است. کلید پیروزی طبقه کارگر باز هم در گرو اتحاد و سازمانیابی کارگران در تشکلات و سازمانهای کارگری خود است. ایجاد مجمع عمومی، شورا، اتحادیه و سندیکاه در هر کجا بنابه ویژگی هر بخش باید مورد توجه فعالین و طبقه کارگر قرار گیرد. کمونیستها و رهبران کارگری میتوانند بیشترین نقش را ایفا کنند، قطعا در چنین شرایطی حزب سیاسی طبقه کارگر به نیروی مادی جامعه تبدیل میشود که افق رسیدن به جامعه سوسیالیتی را نمایندگی کرده باشد.

٥مرداد ۱۳۹۰ - ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۱


نظر بدهید
نظرات ثبت شده